سلام
ببخشید که با تاخیر برگشتم ...
اگه بگم اصلا وقت نداشتم بی انصافیه ...بهتره بگم هر وقت هم وقت داشتم متاسفانه امکاناتش فراهم نبود !!
احتمالا از پست هیجانی که قبلا کذاشتم فهمیدید که به لطف الهی جامعه زهرا قبول شدم ...یعنی احتمالا اون طوری که حدس میزنم به جامعه آخوندیت ملحق شدم ...
البته چی بگم از دست این آدم حریص ...که هنوز اولی رو ثبت نام نکرده ...بدجوری رفته تو فکر ارشد...
به قول همه خدا شفات بده...راست میگن البته منظورم این بود که یک کم راست میگن
آخه خانم دانشجوی،معلمه تازه آخوند که حدودا خانه دار هم هستی شما رو چه به ارشد با این وضعیت!!
البته اینجانب از آن جایی که کمی (!) زیاده خواه و یک دنده هستم و گوشم به این حرفا بدهکار نیست در اولین فرصت ممکن رفتمو کتابای ارشدو گرفتم و رشته ام را هم انتخاب کردم و البته کمی هم خواندم ، اما دلم براتون از آش شعله قلم کار مشهدیا بگه که چی شد؟؟
در طی چند هفته اخیرانگار یک زلزله اومده تمام دانشگاه و مدرسه با تمام فعالیت هاش ریخته رو سرم !!کتابای عزیز ارشد هم هر لحظه دارن جیغ میزنن که یکی به داد ما برسه!!اینجاس که آدم باید دست از حماقت برداره اما از تلاش نه!!
حالا اینلا رو نوشتم که بگم رفقای معلم یا دانشجو یا خانه دار یا آخوند...بالاخره باید زگهواره تا گور دانش بجوی!!
در واقع از همه اقشار جامع میخوا م برام دعا کنند!!!